عسل عشق ماعسل عشق ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

عسل ؛ دنیای مامان

سه ماهگی

قندعسل مامان سلام می دونم دیر اومدم اما خوب به مامانحق بده دیگه سرم شلوغ بود و وقت نکردم بیام و واست بنویسم. دختر گلم سه ماهگیت هم مثل یک ماهگی مشهد بودیم و سه روز هتل آبان بودیم به همراه مامانجونینا(مامان بابا). دخترم این چند روز یه جورایی مامانو با اون گریه های ترسناکت اذیت کردی. بازار رفتیم و چندتا لباس خوشگل هم lمامانجون واست خرید دستش درد نکنه خیلی بهت میاد. دقیقا روز بیست و دوم که سومین ماهگردت بود من و تو ومامان جون رفتیم حرم و وقتی زیارت کردم تو رو هم بردم نزدیک ضریح امام رضا و دستای کوچولوتو به ضریح کشیدم و بعد دستای خودم و به صورت مثل ماهت کشیدم. دقیقا روز سه ماهگیت اولین زیارتت رفتی گل مامان. دخ...
31 ارديبهشت 1393

تولد

سلام خانوم بلا امروز اومدم طلاهایی که موقع به دنیا اومدنت واست خریدنو بذارم تا بزرگ شدی ببینی ماشالله کلی طلا داریو اینجوری پیش بره از مامان هم طلاهات بیشتر می شه .خوب شاهزاده خانوم این سرویس نیم ستو مامان جون مامان واسه به دنیا اومدنت خرید و وان یکادو هم عید که رفتیم خونشون به لباست زد تا خدای نکرده دخترمو چشم نکنند.وان یکاد دیگه هم هدیه خاله مامان بود.دوتا النگوها هم هدیه مامان بزرگ و خاله بابایی بود.گوشواره های گوشتم هدیه دوتا دایی بابا بود و چون واسه گوشهای ظریفت بزرگ بد با بابایی عوض کردیم و اینهارو واست خریدیم. البته این وسط مامان هم از مامان جون بابا یه نیم ست هدیه گرفتو بقیه اقوام و دوستان هم پول نقد هدیه دادندو  بابایی هم...
31 ارديبهشت 1393

دخترکم

چشمان او چشمان من را دوست دارد جان من است و جان من را دوست دارد این خنده یعنی دستهای مهربانش آغوش من ، دستان من را دوست دارد این خنده یعنی درد و غم تعطیل تعطیل چون صورت خندان من را دوست دارد وقتی که می خندم به من می خندد انگار حتی لب و دندان من را دوست دارد در پاسخ این خنده های عاشقانه صدها فرشته می شود مهمان خانه جان من است و جان او را دوست دارم شادابی چشمان او را دوست دارم دنیای من در دستهای کوچک اوست دنیای او ، دستان او را دوست دارم با گریه هایش قلب من را می فشارد من هم لب خندان او را دوست دارم برگ گلم می چکد از خنده هایش  می رقصد و غم می روز از جان...
31 ارديبهشت 1393

لالایی 3

لالایی ماه و مهتابه، لالایی مونس خوابه لالایی قصه گلهاست ، پر از آفتاب پر از آبه لالایی رسم و آیینه ، لالایی شعر شیرینه روون و صاف و ساده ، زلاله مثل آیینه لالایی گرمی خونه ، لالایی قوت جونه لالایی می گه یک شب هم ، کسی تنها نمی مونه لالایی آسمون داره ، گل و رنگین کمون داره توی چشمون درویشش ، نگاهی مهربون داره لالایی های من ماهه، بدون ناله و آهه بخون لالایی و خوش باش ، که عمر غصه کوتاهه   ...
29 ارديبهشت 1393

پدر روزت مبارک

پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ ات، کودکی‏ هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم. می‏ خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏ هایی را خوردی که مال تو نبودند! ببخش اگر ناخن‏های ضرب‏ دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‏ ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی‏ ات بزنم. سایه‏ ات کم مباد ای پدرم! آن روزها، سایه‏ ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏ ایستادی، همه چیز را فرا می‏ گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمک...
28 ارديبهشت 1393

دختر داشتن

دختر داشتن یعنی کمدی پر از دامن های رنگی و چین چینی دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسک های ریز و درشت دختر داشتن یعنی میزی پر از کش ها و گل سرهای رنگی دختر داشتن یعنی پچ پچ های شبانه مادر ودختر دخترداشتن یعنی لاک های رنگی ، رنگ های شاد شاد دختر داشتن یعنی جلوی هر مغازه ایستادن و خریدهای زیاد و قشنگ دختر داشتن یعنی رقص و خنده های از ته دل ، موهای بلند و لباس های زیبا ، ناخن های همیشه لاک زده .... دختر داشتن یعنی همه چیز و در یک کلام یعنی عشق ازت ممنونم که دختر شدی و ازت ممنونم که بهم دختر دادی ...
18 ارديبهشت 1393